سناریو •|• دابی ¹
روی زانوهاتون گوشه ی دیوار نشسته بودید و برای اینکه صورتتون خیس نشه دوستاتون رو بالای صورتتون گرفته بودید.
شما : هه... باز دیر کرده
صدای موبایلتون نظرتون رو جلب میکنه. موبایلتون رو در میارید و نگاه میکنید.
ناشناس : فردا ساعت 8 بیایید لباستون رو تحویل بگیرید
شما : لباس؟ ههه... میتونست چیز بهتری رو انتخاب بکنه... واقعا کوروگیری در پیام دادن خوب نیست بیخیالش این کجا مونده؟
شما بلند میشید و اطراف رو نگاه میکنید. از دور چیزی رو میبینید. برای اینکه بهتر ببینید جلوتر میرید و چشماتون رو ریز میکنید. یه چیزی حالت مه... اره خودشه
شما : معلومه کجایی؟
دابی : کار داشتم
شما : حتی وقتی میخواییم بریم سر قرار هم کار داری
دابی : قرار؟
شما : بیخیال آره دیگه
دابی : شبیه بیرون رفتن دوتایی...
شما :بهش میگن قرار آقا
دابی به سر و پای شما میکنه
دابی : خیس شدی
شما پوکر میشید : انتظار بیشتری داشتی؟
دابی بیخیال شونش رو بالا میندازه و دستاش رو توی جیب هاش میکنه و جلوتر راه میوفته
شما بهش نگاه میکنید : داری کجا میری؟ میدونی من از سوپرایز بدم میاد
دابی به طرف شما بر میگرده : پس باید بگم که مجبوری خوشت بیاد... بیا دیگه
شما کیفتون رو بر میدارید و به سمت دابی میرید : باشه دارم میام
دابی برای اینکه دستش رو بگیرید دستش رو جلو میاره و شما هم دستاش رو میگیرید و رو حرکت میکنید. توی این هوای بارونی دستای گرم دابی واقعا چیز جالبی بود. دستای سفید و استخونیتون رو بیشتر توی دست دابی جا کردید تا شاید گرم بشید
شما : هه... باز دیر کرده
صدای موبایلتون نظرتون رو جلب میکنه. موبایلتون رو در میارید و نگاه میکنید.
ناشناس : فردا ساعت 8 بیایید لباستون رو تحویل بگیرید
شما : لباس؟ ههه... میتونست چیز بهتری رو انتخاب بکنه... واقعا کوروگیری در پیام دادن خوب نیست بیخیالش این کجا مونده؟
شما بلند میشید و اطراف رو نگاه میکنید. از دور چیزی رو میبینید. برای اینکه بهتر ببینید جلوتر میرید و چشماتون رو ریز میکنید. یه چیزی حالت مه... اره خودشه
شما : معلومه کجایی؟
دابی : کار داشتم
شما : حتی وقتی میخواییم بریم سر قرار هم کار داری
دابی : قرار؟
شما : بیخیال آره دیگه
دابی : شبیه بیرون رفتن دوتایی...
شما :بهش میگن قرار آقا
دابی به سر و پای شما میکنه
دابی : خیس شدی
شما پوکر میشید : انتظار بیشتری داشتی؟
دابی بیخیال شونش رو بالا میندازه و دستاش رو توی جیب هاش میکنه و جلوتر راه میوفته
شما بهش نگاه میکنید : داری کجا میری؟ میدونی من از سوپرایز بدم میاد
دابی به طرف شما بر میگرده : پس باید بگم که مجبوری خوشت بیاد... بیا دیگه
شما کیفتون رو بر میدارید و به سمت دابی میرید : باشه دارم میام
دابی برای اینکه دستش رو بگیرید دستش رو جلو میاره و شما هم دستاش رو میگیرید و رو حرکت میکنید. توی این هوای بارونی دستای گرم دابی واقعا چیز جالبی بود. دستای سفید و استخونیتون رو بیشتر توی دست دابی جا کردید تا شاید گرم بشید
۱۵.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.